حكم اسراف از نگاه ملا احمد نراقى (رحمه الله) (1)


 

نويسنده:محمد رحمانى




 
فقر و تنگدستى در فرهنگ و باورهاى اسلامى نكوهش شده و تحت عنوان دروازه و همسان كفر ياد گرديده و در برابر آن از رفاه و آسايش به عنوان يك امتياز معرفى شده، تا جايى كه كار و تلاش براى كسب آن هم از عبادات و واجبات به شمار آمده است. در نظام اقتصادى اسلام به منظور فقر زدايى ، افزون بر مباحث تشويقى و نظرى، روش‏هاى علمى و كاربردى نيز پيشنهاد گرديده و از موضع‏گيرى شديد در برابر اسراف و تبذير در مقام يك باز دارنده استفاده شده است.
اهميت اين موضوع هنگامى روشن مى‏شود كه بدانيم اسراف يكى از گرفتارى‏هاى در خور توجه بسيارى از جوامع از جمله ايران اسلامى به شمار مى‏آيد. از دير باز بسيارى از صاحب نظران بر اهميت آن واقف بوده و اين معضل را به خوبى مى‏شناخته‏اند. و به نظر مى‏رسد اگر بتوان بر اين امر فايق آمد، بسيارى از نارسايى‏ها و نا به سامانى‏هاى اقتصادى قابل چاره و درمان باشد.
براى نمونه ، در آمار رئيس كميسيون برنامه و بودجه سال 1374 مجلس شوراى اسلامى آمده است: « امسال در قانون حدود 300 ميليارد تومان يارانه (سوبسيد) براى نان پيش بينى شده است كه اگر تنها در خصوص مصرف صحيح نان فقط ده درصد صرفه جويى شود سالانه حدود 30 ميليارد تومان به نفع كشور است‏» . (1)
در گزارش ديگرى در سال 1374 آمده است:
«هر ساله سه ميليون تن نان معادل 360 مليون دلار به دور ريخته مى‏شود» .
آمارهاى از اين دست در ديگر اقلام مصرفى مانند بنزين، ميوه‏جات، كاغذ، آب، دارو و سوخت فراوان ديده مى‏شود كه به همين مقدار بسنده مى‏كنيم. اين نوشته كه به مناسبت كنگره فاضلين نراقى به رشته تحرير آمده در مقام تبيين نظرات فقهى «ملا احمد نراقى‏» فاضل و محقق عصر خويش درباره اسراف است.
پيش از آغاز بحث‏يادآورى نكاتى سودمند است:
1. مبحث اسراف از جهات گوناگون شايسته تحقيق است; ولى در اين نوشته تنها از نگاه فقهى بدان نگريسته شده است.
2. اين مبحث ‏با اين كه مورد ابتلا بوده; ولى متاسفانه در كتاب‏هاى فقهى به گونه مستقل مطرح نشده و تنها به شكل پراكنده به مناسبت‏هايى مسائلى مانند تزيين مسجد، وضو، بوى خوش مطرح گشته است.
3. محقق نراقى ضمن طرح بحث فقهى بيش‏تر توجه خود را به بحث لغوى و موضوع شناسى مصروف داشته است.
4. راقم اين سطور ضمن طرح نظريات محقق نراقى، در بسيارى از موارد، افزون بر بازنويسى، آن‏ها را نقد و بررسى كرده است.

معناى لغوى
 

بدون ترديد، تبيين مفهوم لغوى اسراف در روشن شدن حكم فقهى، نقش به سزايى دارد، چرا كه ريشه بيش‏تر مباحث و اشكالات، ناشناخته بودن مفهوم اسراف و در نتيجه ترديد در مصاديق آن است. شاهد بر اين مدعا واژه «اسراف‏» است كه در آيات و روايات در مفهوم و مصاديق گوناگونى به كار رفته است.
از اين رو، اين مرحله از بحث‏با تفصيل بيش‏تر مورد تحقيق و بررسى قرار مى‏گيرد، باشد كه به منزله مبنا و پايه اصلى مباحث ديگر به شمار آيد.
«خليل فراهيدى‏» اسراف را به معانى متعدد گرفته، از جمله مى‏گويد: «الاسراف نقيض الاقتصاد; اسراف نقيض اقتصاد و ميانه‏روى است‏» .
همو ماده «السرف‏» را به معناى جاهل و «السرف‏» را به مفهوم خطا به كار برده و مى‏نويسد: «السرف: الجاهل... والسرف الخطا» . (2)
«ابن اثير» ماده سرف را به معانى مختلف دانسته از جمله :
«سرف فى حديث ابن عمر «فان بها سرحة لم تقبل و لم تسرف‏» اى لم تصبها السرفة و هى دويبة صغيرة تثقب الشجر تتخذه بيتا» .
در جاى ديگر سرف را به معناى غفلت دانسته و نوشته است: «و قيل اراد بالسرف الغفلة يقال رجل سرف الفؤاد، اى غافل.» و هم چنين ماده سرف را به مفهوم اسراف و تبذير گرفته و مى‏نويسد:
« و قيل هو من الاسراف و التبذير في النفقة لغير حاجة او فى غير طاعة الله‏» .
در پايان مى‏گويد: ماده اسراف در احاديث فراوان به كار رفته و در بيش‏تر موارد به معناى گناه و خطاى زياد به كار رفته است. (3)
«ابن فارس‏» نيز ماده سرف را به معانى مختلف دانسته و مى‏نويسد: «سرف: السين والراء والفاء اصل واحد يدل على تعدى الحد والاغفال... و يقول ان السرف: الجهل والسرف الجاهل ، ... و يقولون ان السرف ايضا الضراوة‏» .
وى در پايان سرف به معناى دويبه را شاذ مى‏داند. او مى‏نويسد: «و مما شذ عن الباب السرفه: دويبة تاكل الخشب‏» . (4)
«راغب اصفهانى‏» سرف را به معناى تجاوز از حد مى‏داند و مى‏نويسد: «السرف تجاوز الحد في كل فعل يفعله الانسان وان كان ذلك في الانفاق اشهر» . (5)
صاحب «مصباح المنير» نيز اسراف را به معناى تجاوز از قصد و اعتدال گرفته و مى‏نويسد: «اسرف اسرافا جاز القصد والسرف بفتحتين اسم منه و سرف سرفا من باب تعجب او غفل فهو سرف و طلبتهم فسرفتهم بمعنى اخطات او جهلت‏» . (6)
«ابن منظور» همانند ديگران ماده سرف را به معانى متعدد دانسته; كه يكى از آن‏ها تجاوز از قصد است. وى مى‏نويسد: «ان السرف والاسراف مجاوزة القصد واسرف في ماله عجل من غير القصد واسرف في الكلام وفي القتل افرط والسرف الخطاء بمعنى وضع الشى‏ء في غير حقه والسرف اللهج ‏بالشى‏ء والسرف ضد القصد واكله سرفا اى فى عجلة‏» . (7)
«طريحى‏» از جمله معانى اسراف را خوردن مال حرام شمرده و نوشته است: «قوله تعالى‏» : «ولا تسرفوا» الاسراف اكل ما لا يحل وقيل مجاوزة القصد في الاكل مما احل الله وقيل ما انفق فى غير طاعة الله تعالى‏» . (8)
جمع بندى محقق نراقى
محقق نراقى پس از ارائه گزارش پاره‏اى از اقوال لغت‏شناسان، به عنوان جمع بندى مى‏نويسد: «مستفاد از گفتار لغويان و مفسران اين است كه اسراف در معانى زيادى به كار مى‏رود: 1. اغفال 2. جهل 3. خطا 4. خطل (فحش) 5. تبذير 6. ضد قصد (اعتدال) 7. تجاوز از حد 8 . تجاوز از حد استوا 9. انفاق به شخص بى نياز 10. انفاق در غير مورد حق 11. انفاق در غير طاعت‏خدا 12. انفاق در معصيت 13. زيادى گناه 14. آنچه مورد قبح است از نظر عقلا 15. جهل ويژه يعنى نادانى نسبت‏به حقوق‏» .
ايشان سپس در مقام ريشه يابى و ارجاع معانى فرعى به اصلى مى‏افزايد: «معناى اول و دوم و پانزدهم يكى است. و نيز معناى سوم و چهارم با همديگر متحد اند و نيز معناى پنجم و ششم و هفتم و هشتم و نهم و دهم و سيزدهم به يك معنا بر مى‏گردد.
بنابراين، تمامى معانى پانزده گانه به پنج معنا بر مى‏گردد: 1. جهل 2. خطا 3. تجاوز از حد 4. انفاق در معصيت الهى 5. آنچه مورد تقبيح خردمندان است و از آن جا كه معناى جهل و خطا خارج از امور مالى است پس از بحث ما كه اسراف در امور مالى است‏خارج مى‏شود; بنابراين، معنايى كه ممكن است از اسراف در امور مالى مقصود باشد عبارت اند از معناى سوم (تجاوز از حد) چهارم (انفاق در معصيت) پنجم (آن چه كه مورد تقبيح خردمندان است) . و معناى سوم و پنجم نيز ممكن است‏يكى باشد; زيرا تجاوز از حد مورد تقبيح عقلا و آنچه مورد تقبيح عقلاست تجاوز از حد نيز مى‏باشد; بنابراين، اسراف در امور مالى دو معناى بيش‏تر ندارد:
به اين ترتيب، از نظر محقق نراقى معناى اصلى و ريشه‏اى اسراف تجاوز از حد است و ديگر معانى مصداق آن به حساب مى‏آيد.

معناى حد از نگاه نراقى
 

از آنچه گذشت روشن شد اگر تجاوز از حد، تنها معناى اسراف نباشد، دست كم يكى از معانى مورد اتفاق همه صاحب نظران در لغت‏شمرده مى‏شود. بر اين اساس، اين پرسش مطرح مى‏شود كه ملاك و معيار حد كه تجاوز از آن اسراف به شمار مى‏آيد چيست؟ در اين مورد نيز گفت و گو ميان صاحب نظران فراوان است. شايد بتوان گفت‏بهترين مطلب را محقق نراقى بيان كرده است.
ايشان بر اين باور است كه مقصود از حدى كه با تجاوز از آن مفهوم اسراف تحقق مى‏پذيرد، حد استوا و وسط; يعنى فاصله ميان اسراف و تغيير (تضييق) است. وى اين مدعا را با نقل پاره‏اى از آيات و روايات برهانى مى‏كند و مى‏نويسد:
«مراد از حد عبارت است از حد استوا و وسط; يعنى فاصله ميان تغييرى كه به معناى تضييق است‏با اسراف و اين حد فاصله قصد و اقتصاد ناميده مى‏شود; زيرا اسراف عبارت است از اعتدال و ميانه روى در كار» . (9)
سپس در مقام استدلال بر اين مدعا مى‏گويد: شاهد بر اين مدعا قول خداوند متعال است: «والذين اذا انفقوا لم يسرفوا ولم يقتروا وكان بين ذ لك قواما» (10) عباد رحمان بندگانى‏اند كه به هنگام انفاق نه اسراف مى‏كنند و نه سخت‏گيرى و ميان اين دو حد وسط است‏» .
در روايت، قوام به حد وسط تفسير شده‏است. (11)
شاهد ديگر آيه «ولا تجعل يدك مغلولة الى عنقك‏ولا تبسطها كل البسط‏» (12) ; اين است كه هرگز دستت را بر گردنت زنجير مكن (و ترك انفاق مكن) و بيش از حد نيز دستت را مگشاى‏» . براى شاهد سوم مى‏توان از مرسله «ابن ابى عمير» از امام صادق در ذيل آيه نام برد: «ويسالونك ماذا ينفقون قل العفو قال العفو الوسط; امام صادق در تفسير عفو فرموده مقصود حد وسط است‏» .
آيات و روايات ديگرى نيز به اين مضمون وجود دارد كه دلالت دارد حد همان حد وسط و اعتدال است.

ملاك و مصاديق حد وسط
 

بحث ديگرى كه در اين جا مطرح مى‏شود اين است كه ملاك و معيار براى شناخت‏حد اعتدال و وسط چيست؟ كه محق نراقى خود پا به ميدان گذاشته و نه تنها براى تعيين و تشخيص حد اعتدال و وسط ملاك و معيار معرفى كرده، بلكه مصاديق آن را نيز در خارج تعيين كرده است.
ايشان در اين بحث‏ سراغ عرف رفته و تشخيص او را ملاك حد وسط و اعتدال دانسته و سپس سه مصداق و نمونه كلى براى آن ذكر كرده و مى‏نويسد: «ملاك تشخيص اعتدال و وسط عرف است; زيرا مرجع در شناخت‏حقايق معانى لغوى مصاديق عرفى است و از نظر عرف، وسط عبارت است از هزينه كردن مال به اندازه نياز و يا به مقدارى كه با موقعيت‏شخص تناسب دارد. بنابراين، هر گونه هزينه و انفاق مال خارج از اين دو ملاك - رعايت نياز و تناسب با موقعيت - باشد اسراف است، اعم از اين كه 1. اتلاف و تضييع مال باشد 2. و يا خارج از موقعيت فرد باشد 3. و يا مورد نياز نباشد» . (13)
ايشان سپس براى هر يك از اين سه مصداق اسراف شواهدى از روايات ارائه داده است.

معناى فقهى اسراف
 

هر چند مفهوم اسراف در اصطلاح فقها از معناى لغوى گرفته شده است و تفاوت چندانى ميان اين دو ديده نمى‏شود، در برخى از موارد و مصاديق ممكن است اختلاف داشته باشد; زيرا پيش از اين - در بحث مفهوم لغوى اسراف - گذشت كه اسراف معانى مختلفى دارد، شايد بتوان گفت ريشه همه آن‏ها همان تجاوز از حد و ديگر معانى، مصاديق آن به شمار مى‏آيند.
اما مفهوم اصطلاحى اسراف از معناى لغوى محدودتر است، زيرا تجاوز از حدى كه از نظر عقلا ناپسند باشد اسراف شمرده مى‏شود. محقق نراقى پس از نقد و بررسى مفهوم لغوى و بحث از ملاك و معيار حدى كه تجاوز از آن اسراف را محقق مى‏سازد، از قول «محقق اردبيلى‏» مى‏نويسد:
اسراف عبارت است از هزينه مال در مواردى كه عقلا آن را قبيح مى‏دانند و يا در مواردى كه هزينه كردن سزاوار نيست.
«آيت الله خوئى‏» در مقام تبيين اسراف، اصطلاحى مى‏گويد: «ادله حرمت اسراف زينت مساجد را شامل نمى‏شود; زيرا مفهوم اسراف متقوم است ‏به هزينه مال در مواردى كه غرض عقلايى نيست‏» . (14)
بنابراين، هر گونه تجاوز از حد اسراف نيست، بلكه تجاوز از حدى كه نظر عقلا را در پى نداشته و مورد تقبيح آنان و خردمندان باشد اسراف است.

مفهوم واژه‏هاى مرتبط
 

پس از روشن شدن مفهوم اسراف جا دارد معناى برخى از واژه‏هايى كه با عنوان اسراف ارتباط دارد نيز مورد رسيدگى قرار گيرد:
بيش‏تر صاحب نظران، تبذير را به معناى پخش و تفريق گرفته‏اند و به مناسبت، در مواردى كه مال ضايع مى‏شود استعمال شده است. «راغب اصفهانى‏» مى‏نويسد: «التبذير: التفريق و اصله القاء البذر و طرحه فاستعير لكل مضيع لما له‏» . (15)
پس تفاوت ميان تبذير و اسراف اين است كه اگر مال در مواردى كه هزينه كردنش سزاوار نباشد، مصرف شود، تبذير به حساب مى‏آيد; چون معناى تبذير تضييع مال است و اگر چنان چه در مواردى كه هزينه كردن مال سزاوار است، ولى بيش‏تر از حد نياز و يا شان هزينه شود اسراف است; چرا كه مصداق آشكار تجاوز از حد است.
گفتنى است در بسيارى از موارد اسراف به معناى تبذير نيز به كار رفته است.
تقتير به معناى تضييق و دست‏بستگى آمده. «ابن اثير» نوشته است: «الاقتار: التضيق على الانسان فى الرزق يقال اقتر الله رزقه‏اى ضيقه وقلله‏» . (16)
«علامه فيومى‏» ماده «قتر» را به معناى تضييق دانسته و نوشته است: «وقتر على عياله قترا وقتورا من بابى حزب و قعد ضيق فى النفقة‏» . (17)
بنابراين، تقتير در مقابل و ضد معناى اسراف است; به عبارت ديگر، اسراف، افراط و تقتير، تفريط است.

پي نوشت ها :
 

1. روزنامه كيهان، شماره 10421.
2. كتاب العين، منشورات دار الهجرة، ج 7، ص 244.
3. ابن اثير، النهاية، ج 2، ص 361.
4. ابو الحسين احمد بن فارس، معجم مقاييس اللغة، ج 3، ص 151.
5. راغب اصفهانى، مفردات، ص 230.
6. علامه فيومى، مصباح المنير، ج‏1، ص 373.
7. ابن منظور، لسان العرب، ج 11، ص 48.
8. طريحى، مجمع البحرين، ج‏5، ص 69.
9. عوائد الايام، ص 631.
10. اسراء، آيه 29.
11. من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 148، ح 35.
12. فرقان، آيه 67.
13. عوائد الايام، ص 632.
14. مستند العروة، ج 2، ص 239.
15. معجم مفردات الفاظ القرآن، ماده بذر.
16. ابن اثير، النهاية، ص؟ ؟ .
17. مصباح المنير، ج‏2، ص 671.
 

منبع:www.naraqi.com
ادامه دارد